English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 117 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
excess U افراط بی اعتدالی
excesses U افراط بی اعتدالی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
intemperance U بی اعتدالی
inordinateness U بی اعتدالی
insobriety U بی اعتدالی
inordinacy U بی اعتدالی
tropical year U سال اعتدالی
immoderation U بی اعتدالی زیادتی
immoderacy U بی اعتدالی نامحدودی
nimiety U حشو و زواید بی اعتدالی
extravagances U زیاده روی بی اعتدالی
inclemency U بی اعتدالی فقدان ملایمت
extravagance U زیاده روی بی اعتدالی
menshevism U سوسیالیزم اعتدالی bolshevism
crapulence U زیاده روی درخوردونوش بی اعتدالی
acrasy U بی اعتدالی در مصرف مشروبات الکلی و غیره شدت
extremeness U افراط
self indulgence U افراط
extravagance U افراط
frill U افراط
frills U افراط
extravagances U افراط
overindulgence U افراط
excesses U افراط
inordinateness U افراط
inordinacy U افراط
superfluity U افراط
fulsomeness U افراط
exorbitance U افراط
excessiveness U افراط
excessive use U افراط
intemperance U افراط
excess U افراط
extravagantly U با افراط زیاد
extremism U افراط گرایی
distemperate U افراط کار
hypercriticism U افراط در انتقاد
intemperate U افراط کار
extravagantly U با افراط کاری
exorbitance U زیادی افراط
outrageousness U تجاوز افراط
excessively U بحد افراط
to carry to excess U افراط کردن در
to run to extremes U افراط وتفریطکردن
extremity U افراط و تفریط
extremities U افراط و تفریط
hard line U افراط آمیز
scrupulously U بحد افراط
self-indulgent U افراط کار
self indulgent U افراط کار
enormously U بحد افراط
wanton U افراط کردن
indulged U افراط کردن
ultraism U افراط کاری
overindulge U افراط ورزیدن
indulging U افراط کردن
indulges U افراط کردن
indulge U افراط کردن
indulgence U از راه افراط بخشیدن
indulgence U زیاده روی افراط
carousing U در مشروب افراط کردن
overbuy U در خرید افراط کردن
oxyopia U تزئینی بحد افراط
golden mean U برکناری از افراط و تفریط
go to extreme U افراط و تفریط کردن
indulgences U از راه افراط بخشیدن
carouses U در مشروب افراط کردن
supererogation U افراط در انجام وفیفه
take an extreme course U افراط یا تفریط کردن
wasteful U افراط کار متلف
religiose U دیندار بحط افراط
caroused U در مشروب افراط کردن
carouse U در مشروب افراط کردن
indulgences U زیاده روی افراط
to take an extreme course U افراط یاتفریط کردن
cachinnate U در خنده افراط کردن
potation U جرعه افراط در شرب
purism U افراط در استعمال صحیح الفاظ
ultra individualism U اعتقاد به اصالت فرد در حد افراط
overnice U دقت گیر بحد افراط
profit cannibalism U افراط در تخفیف و ارزان فروشی
intemperately U ازروی افراط با زیاده روی
plethora U ازدیاد خون در یک نقطه افراط
radicals U افراطی افراط گرا ریشهای
radical U افراطی افراط گرا ریشهای
extremism U افراط کاری عقیده افراطی
overmuch U بحد افراط بمقدار زیاد
booze U مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
overacts U در ایفای نقش خود افراط کردن
boozed U مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
prudishness U نمایش عفت یااداب بحد افراط
overacting U در ایفای نقش خود افراط کردن
overacted U در ایفای نقش خود افراط کردن
overact U در ایفای نقش خود افراط کردن
boozing U مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
flag-waving U میهن پرستی بحد افراط وجنون
boozes U مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
flag waving U میهن پرستی بحد افراط وجنون
blase U بیزار از عشرت در اثر افراط درخوشی
radicalism U گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
red tapery U رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
overtrading U بیش ازحد معامله کردن افراط در داد و ستد
chauvinism U افراط کورکورانه در میهن پرستی ناسیونالیسم در حد افراطی و غیر منطقی
acnerosacea U ورم و سرخی صورت وبینی در اثر افراط در صرف مشروبات الکلی
hyper U پیشوندی بمعنی روی و بالای و برفراز و ماوراء و خارج از حد عادی وفوق العاده ومافوق و اضافه و بیش از حدو بحد افراط
hyper- U پیشوندی بمعنی روی و بالای و برفراز و ماوراء و خارج از حد عادی وفوق العاده ومافوق و اضافه و بیش از حدو بحد افراط
legalism U رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
bureaucreacy U رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
bumming U ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bummed U ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bum U ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bums U ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
overspend U زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
lavishes U ولخرجی کردن افراط کردن
lavished U ولخرجی کردن افراط کردن
lavish U ولخرجی کردن افراط کردن
lavishing U ولخرجی کردن افراط کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com